گروه فرهنگی قدسآنلاین/ عباسعلی سپاهی یونسی: سحر طوسی یک دهه شصتیِ خاص است؛ دختری که به قول خودش «اهلِ یکجا نشستن» نیست و دائم به این طرف و آن طرف سفر میکند، یک روز در کنار عشایر بلوچستان است، روز دیگر در دل کویر چادر زده، روزی در کنار دوچرخهاش در میدان نقش جهان ایستاده و امروز هم که در عراق ماندگار شده؛ سفری به عراق که با پیادهروی اربعین شروع شده و گویا حالا حالاها قرار است ادامه پیدا کند. او کوهنورد است، غواصی میکند، کار در ارتفاع را تجربه کرده، گاهی دوچرخه رکاب میزند، عکاس است و خلاصه زندگیاش پر از شنیدنها و تجربه کردنهاست.
اگر موافقید برای شناخت بیشتر شما، با کودکیتان شروع کنیم و تحصیلات و این جور چیزها.
من متولد شهریور 61 در تهران هستم. از بچگی پرشر و شور بودم و به قول مادرم از دیوار راست بالا میرفتم. دانشگاه در رشته نرم افزار کامپیوتر تا مقطع کارشناسی تحصیلاتم را ادامه دادم. بین فوق دیپلم و لیسانسم هم حدود 3 سال در حوزه درس خواندم. راستش را بخواهید دلم میخواست بدانم قرآن چه میگوید و به نظر خودم برای رسیدن به این فهم نیاز به این داشتم که مدتی در حوزه تحصیل کنم. شاید هم بخشی از این ماجرا به این برمیگشت که من از بچگی یک جا بند نمیشدم. دوست داشتم چیزهای متفاوت را تجربه کنم. از فوتبال گرفته تا دیگر بازیهایی که شاید به بازیهای پسرانه شناخته میشوند. درآن زمان در مدت یک سال قرآن را حفظ کردم.
ماجرای سفر رفتن شما از کجا شروع شد؟
ماجرای سفرها از زمان دانشگاه برایم جدی شد. همیشه سفر کردن را دوست داشتم. یادم میآید دوره دبیرستان خیلی دوست داشتم که بروم در یک جنگل چادر بزنم. بعضی وقتها هم آرزو داشتم بروم و در یک جایی برای خودم گاوداری باز کنم. یعنی روحیه ماجراجویانه از همان دوره دبیرستان و تحصیل با من بود. در دانشگاه با تور سفر میرفتم و بیشتر سفرهایم هم مذهبی بود. بعد به جایی رسید که خودم هم دیگران را به سفر میبردم. مدتی مشاور فرهنگی یک مرکز مددکاری بودم و برای همین به مناطق محروم سفر میکردم که آن سفرها هم جنبه شناسایی برای کمک کردن به نیازمندان داشت. در جریان آن سفرها، بعضی از آدمهای نیازمند از آن مناطق را هم به سفرهای زیارتی میبردیم. همزمان از حدود 18 سالگی کوهنوردی هم میکردم. گاهی تنها به کوه میرفتم و گاهی هم به همراه دوستان و برای اینکه بهتر کوهنوردی کنم و در این زمینه دانش لازم را هم داشته باشم، بعضی دورههای کوهنوردی را هم با شرکت در کلاسها یاد گرفتم.
و سفرهای تخصصی از چه زمانی شروع شد؟
این سفرها از 10 سال قبل شروع شد. در این سفرها تنها بودم. بعضی از این سفرها با هدف خاصی انجام شد، مثلاً این که برای صعود قلهای به سفر رفتم و یا سفر رفتم تا کشور خاصی را ببینم یا سفر رفتم تا با سفر رفتن کاری را یاد بگیرم.
از اولین سفرتان بگویید؟ چه تجربهای بود؟ چه طور انتخاب شد و چه اتفاقاتی افتاد؟
اولین سفرم به ترکیه بود و در اصل سفر کاری بود. البته با خودم فکر کردم حالا که دارم به سفر میروم، ماجراجویی سفرم را بیشتر کنم. شروع کردم به جست وجو و کسب اطلاعات. آن سفر از این جهت خوب بود که جزو اولین تجربههای من در سفر شد.
شما هم دوچرخه سوار میشوید، هم درهنوردی میکنید، هم کوهنوردی و... هر کدام از اینها دنیایی است از تجربههای جدید. شما در این ورزشها دنبال چه چیزی هستید؟
من ماجراجویی را خیلی دوست دارم. دوست دارم با انجام کارهای مختلف تجربه کسب کنم. انجام کارهای مختلف مثل خواندن کتابهای مختلف است که کمک میکند تا آدم شناخت بیشتری از خودش به دست بیاورد. بعضی وقتها مثلاً شما به یک کشور یا یک شهر خاص میروید و ممکن است فرصت داشته باشید تا ورزش خاص آن کشور را تجربه کنید و من هم همین کار را میکنم. سعی کردهام همه این ورزشها را تا اندازهای بلد باشم. مثلاً من سفری به فیلیپین داشتم. فیلیپین 7000 جزیره دارد و زیر دریایش خیلی معروف است. آنجا اگر من غواصی بلد نبودم، نمیتوانستم از زیباییهای دریا استفاده کنم. مثلاً من دوست داشتم جنوب را با دوچرخه بروم که بیشتر و بهتر دیدنیهای آنجا را ببینم. وقتی شما با ماشین سفر میکنید، خیلی چیزها را از دست میدهید.من میخواستم بعضی چیزها را به خودم ثابت کنم و یک سری چیزهای دیگر را هم به دیگران. من سفر میکنم برای شناخت درون خودم و دنیای بیرون. با این کشفها و شناختها انسان بهتر و راحتتر میتواند در این دنیا زندگی کند.
گفتید که بعضی از سفرهایتان به یک شهر یا یک روستا، برای آموختن کاری یا تجربه کردن روزهایی از زندگیِ بخشی از جامعه ایرانی است. در این مورد هم توضیح میدهید.
برای این که یک سفر ارزان تمام شود، باید مثل آدمهای محلی بود. من برای اینکه فرهنگ محلی را بشناسم باید قاطی زندگی این آدمها بشوم و برخی از کارهایی را که آنها انجام میدهند، انجام بدهم. برای همین اگر بعضی شهرها به بعضی کارها معروفند، به آن شهرها میروم تا چیزی یاد بگیرم. این هم به دو دلیل است؛ اول برای پاسخ دادن به علاقه خودم و دوم این که مردم آن منطقه را درک کنم یا به عبارت دیگر در آن منطقه هم کار کرده باشم و هم هزینه سفرم را دربیاورم.
و این نوع سفر را در چه جاهایی تجربه کردید؟
خیلی جاها. مثلاً سال قبل بود که به خراسان رضوی سفر کردم و سفری به تربت حیدریه رفتم تا جمع کردن گل زعفران را تجربه کنم. تا قبل از آن سفر دانستههای من درباره زعفران در این اندازه بود که زعفران محصول گران قیمتی است که در هر جای ایران محصول نمیدهد. این را هم شنیده بودم که دستمزد کسانی که برای جمع کردن گل زعفران در زمینها کار میکنند، خیلی زیاد نیست و این هم برایم جالب بود که از نزدیک فرایند جمع کردن و تمیز کردن گل زعفران را ببینم. برای همین به تربت حیدریه رفتم و در جمعآوری زعفران به یک خانواده کمک کردم. در آن سفر من به جای دستمزدم زعفران دریافت کردم، اما آن سفر برای من یک تجربه خیلی خوب شد. توانستم با آن سفر هم چیزهایی درباره گل زعفران یاد بگیرم و هم به دیگران بگویم که فرایند زعفران کاری و برداشت آن چگونه است. یادم هست در سفرهایم به شمال وقتی از بین مزارع برنج رد میشدم با بوی برنج به وجد میآمدم و با خودم فکر میکردم که نشای برنج چگونه است و چه فرایندی دارد. باز هم دوست داشتم هم خود چیزی یاد بگیرم و هم این تجربه را با دیگران در میان بگذارم.
برای همین سفری به شمال کشور رفتم. در آن سفر هم من سه روز مثل بقیه نشاکاران کار کردم و متوجه شدم که نشاکاری چه قدر زحمت دارد. به بوشهر هم رفتم که در کار خرما چینی تجربه کسب کنم. در سفر با دوچرخهام نخلستانهای زیادی دیده بودم و برایم جالب بود که ببینم برای چیدن خرما چگونه از درختان خرما بالا میروند. خلاصه بعد از کسب اطلاعات، در فصل خرماپزان که هوا هم خیلی گرم است، خودم را به بوشهر رساندم، اما هنوز روز برداشت نرسیده بود.
در آن سفر داشتم از کنار یک نجاری رد میشدم. نجار پنجرههای رنگی درست میکرد. برای همین به او مراجعه کردم و از آن فرصت برای یاد گرفتن نجاری استفاده کردم. معتقدم یک سری تواناییها داشتن و بعضی از مهارتها را یاد گرفتن برای همه و از جمله برای فردی که سفر میکند، لازم است.
بعضیها حتی برای یک مرد هم معتقدند که بعضی سفرها و مکانها امنیت لازم را ندارد، اما شما به تنهایی مثلاً در جنوب رکاب زدهاید. از این تجربه بگویید.
به نظر من این ماجرا به خیلی چیزها برمیگردد. قبل از هر چیزی به دید ما، به اطلاعات ما، به تجربه ما، به مدیریت خطر و اتفاقاتی که ممکن است در یک سفر برای ما رخ بدهد و باید بلد باشیم آنها را مدیریت کنیم. نمیتوانم بگویم تا الان به مشکل برنخوردهام، اما میتوانم این را بگویم که شکر خدا تا حالا مشکل اساسی نداشتهام. به دلیل این که قبل از هر سفر به منطقهای خاص، درباره فرهنگ آن مکان و اصلاً آن جغرافیا مطالعه کردهام. حتی درباره شایعاتی که وجود دارد هم مطالعه کردهام و بدون اینکه خواسته باشم درباره این چیزها قضاوتی کرده باشم، ذهنم را آماده کردهام که اگر در سفرم اتفاقی بیفتد باید چگونه با اتفاق برخورد کنم و بتوانم مشکل را حل کنم. در جنوب برای من یک بار هم موردی پیش نیامد که باعث ناراحتیام بشود.
وقتی در جادهای در حال تردد هستم، حواسم به صدای ماشینها یا موتورهایی که پشت سرم میآیند، هست. یادم هست یک بار متوجه شدم که موتوری که از پشت سر میآمد، سرعتش را کم کرد، از کنار من رد شد، اما چیزی نگفت. بعد هم رفت و جلوتر روی پلاکش را پوشاند و دوباره برگشت و به سمت من آمد. همین که نزدیکم آمد به او گفتم: «چرا پلاکت را پوشاندی؟»
شاید آن لحظه بخشی از پلاک را هم برایش از حافظه گفتم. موتور سوار بدون این که جوابی بدهد راهش را کشید و رفت. خب در این ماجرا اگر هم او قصد داشت مشکلی به وجود بیاورد، متوجه شد که من پلاک موتورش را حفظ کردهام و ممکن است همین برایش دردسر بشود. در بحث امنیت اول و قبل از هر چیزی ما خودمان آن را تضمین میکنیم، بخصوص برای خانمها.
به چه شکلی امنیت مورد نظرتان به وجود میآید یا بهتر است بپرسم شما چه کارهایی میکنید تا سفر امنی داشته باشید؟
خیلی چیزها مهم است. مثلاً لباس و پوشش ما خیلی مهم است. قیافه و سادگی ما مهم است و طرز برخورد ما با دیگران یا وسایلی که با خودمان میبریم. من ممکن است جاهایی دوربینی را که همراه دارم، داخل کیفم بگذارم و این به این معنا نیست که دیگران دزد هستند، بلکه این احتیاطی است که معتقدم باید انجام بشود تا برای خودم و دیگران مشکلی پیش نیاید.
شما به جاهای مختلفی در ایران سفر کردهاید. کدام منطقه تجربه متفاوتی برای شما بود یا بیشتر شما را تحت تأثیر قرار داد؟
ایران آن قدر گستردگی دارد و آن قدر فرهنگها و قومیتهای مختلف و جذاب دارد که نمیشود بگوییم کدام خاصتر است. برای من همه سفرهایم تجربههای متفاوتی دارد. مثلاً از نشاکاری تا چیدن انار و رب انار درست کردن تا سنگنوردی در نقاط مختلف تا برداشت چای و همه و همه برایم جذاب بوده است. من مدتی زندگی با عشایر را تجربه کردهام و آن هم از تجربههای متفاوتم بوده. مدتی هم در میان بلوچها بودهام و بلوچها را هم خیلی دوست دارم. به دلیل این که مظلوم هستند. تجربه زندگیام در میان عشایر بلوچ نزدیک خاش خیلی خاص بود. تجربه زندگی با عشایر بختیاری هم جالب بود و زندگی با کردها و جنوبیها هم همینطور.
و این تجربه کردن گاهی هزینه خیلی زیادی دارد.
در هر صورت سفر کردن و اصلاً زندگی کردن نیاز به پول دارد. برای برآورده کردن یک سری از نیازها باید پولی باشد. سفر هم از این مقوله است. من توی شهر خودم هم که باشم، برای زندگی کردن به پول نیاز دارم. در سفر هم همین اتفاق میافتد. البته این که ما چطور سفرمان را مدیریت کنیم تا ارزان تمام بشود یک هنر است. برای رسیدن به این نقطه تجربه فراوانی باید کسب کرد. تجربه زندگی روزمره و شکل خرج کردن را برای سفر هم میشود به کار برد.
و شما این هزینهها را از طریق کار در ارتفاع کسب میکنید؟
اگر در ایران باشم این کار را انجام میدهم، البته نه به عنوان شغل ثابت، اما به صورت پروژهای کار در ارتفاع انجام میدهم. این کار را هم مثل عکاسی برای درآمدزایی انجام میدهم.
بعضیها هم از سفرهایی که میروند درآمد کسب میکنند؛ مثلاً با فروش عکس یا برگزاری کلاس هزینههایشان را درمیآورند. شما هم این نوع کار کردن در سفر را تجربه کردهاید؟
من هم در بیشتر سفرهایی که میروم، کار میکنم، هم برای ارتباط گرفتن بیشتر با مردم و اینکه در متن زندگی آدمها و جوامع مختلف باشم و هم اینکه از سفرم درآمدی کسب کنم.
شما در این سفرها به دنبال تجربیات متفاوتی هستید. این تجربیات امروز چه آوردهای برای شما داشته؟
سفر به جغرافیاهای متفاوت برای من جالب است. تفاوت جغرافیا سبب میشود آدمها زبان، فرهنگ، آب و هوا و مدل زندگی متفاوتی داشته باشند. کشف اینها برای من خیلی جالب است. به نظرم کشف و دیدن آدمهای متفاوت، زندگیهای مختلف و جاهای متعدد کمک زیادی به بزرگ شدن جهانبینی آدمها میکند. بعد از این همه سفر کردن چیزی که متوجه شدهام این است که همه ما یکی هستیم، یعنی آدمهایی هستیم که تفاوتهایی با هم دارند؛ تفاوتهایی که برمی گردد به رنگ پوست و اندازه قد و چیزهایی از این دست. چیزی که خیلی دوست دارم بگویم این است که نباید جزئیات باعث غافل شدن از اصل انسانیت آدمها شود. اگر این اتفاق بیفتد خیلی بد است.
باید حواسمان به اصل باشد و همدیگر را قضاوت نکنیم. آدمها را به خاطر قومیت و زبان و فرهنگ نباید قضاوت کرد. همیشه باید متوجه این باشیم که در انسان بودن یکی هستیم و فقط جغرافیای زندگی ما فرق میکند. یکی در عراق به دنیا آمده و یکی فرانسه و این دلیل برتری نیست.
انتهای پیام/
نظر شما